*~*****◄►******~*
چپی ها می گفتند
جاسوس آمریکاست. برای ناسا کار می کند
راستی ها می گفتند
کمونیسته
هر دو برای کشتنش جایزه گذاشته بودند
ساواک هم یک عده را فرستاده بود ترورش کنند
یک کمی آن طرف تر دنیا، استادی سرکلاس می گفت
من دانشجویی داشتم که همین اخیرا روی فیزیک پلاسما کار می کرد
یادگاران، جلد یک، کتاب شهید چمران، ص 17
*~*****◄►******~*
بعد از دکتر فکر کردم همه چیز تمام شده، تمام تمام
وصیت نامه اش را که خواندند، احساس کردم هنوز یک چیزهای کوچکی مانده
یک چیزهایی که شاید بشود توی جبهه پیدایشان کرد
رفتم وماندگار شدم ؛ به خاطر همان وصیت نامه
یادگاران، جلد یک، کتاب شهید چمران، ص 100
*~*****◄►******~*
سال دوم یک استاد داشتیم که گیرداده بود همه باید کراوات بزنند
سرامتحان، چمران کراوات نزد، استاد دونمره ازش کم کرد
شد هجده، بالاترین نمره
یادگاران، جلد یک،کتاب شهید چمران، ص 7
^^^^^*^^^^^
مدیر دبستان با خودش فکر کرد و به این نتیجه رسید که حیف است مصطفی در آن جا بماند
خواستش و بهش گفت برود البرز و با دکتر مجتهدی نامی که مدیر آن جاست صحبت کند
البرز دبیرستان خوبی بود، ولی شهریه می گرفت
دکتر چند سؤال ازش پرسید
بعد یک ورقه داد که مسئله حل کند
هنوز مصطفی جواب ها را کامل ننوشته بود که دکتر گفت
"پسر جان تو قبولی. شهریه هم لازم نیست بدهی"
یادگاران، جلد یک، کتاب شهید چمران، ص 5
^^^^^*^^^^^